دل و دین
این دل چه بود در تن ما بار خدایا هر دم به دمی گشته گرفتار خدایا
بی پرده بگویم دل و دین بر سر بازار بر کف همه دنبال خریدار خدایا
یک دم چو غریق سپه و لشکر فرعون آنی ز صفا تشنه ی دیدار خدایا
یک روز دوان در پی زیبای دل آرام روز دگر امّا همه جا یار خدایا
این چیست خدایا که دلش نام نهادی ؟ دل نیست همه جان جهان دار خدایا
فکر زن و فرزند امان میبرد از ما کاووس جهانیم در افکار خدایا
اجری طلبم از تو که خلّاق جهانی ما را به در کس نبود کار خدایا
در مرتبه ی عشق چو مجنون جهانیم شهباز عمل گریه به سالار خدایا
رندان جهانیم ولی ساکن کشتی در اوج تلاطم همه دل دار خدایا
با این که سیاه است مرا نامه ی اعمال ما اهل نجاتیم در این کار خدایا
دل را تو نهادیش چنین مست خرابات بر مست گنه نیست ز گفتار خدایا
ما خار گل و بنده ی اولاد حسینیم این خار نسوزد به دو صد نار خدایا...
رسوا
- ۹۲/۰۵/۰۱